وقتی یک دختر و پسر جوان در شب خواستگاری با پیشنهاد بزرگترها به یک گوشه خلوت می روند تا آخرین حرف هایشان را بزنند و سنگ هایشان را با هم وا بکنند، طبیعی است که درباره خلق و خوهای شخصی یکدیگر، تعداد فرزندان آینده شان، شاغل بودن یا خانه داری عروس خانم و سفر و محل زندگی و باید ها و نبایدهای زندگی زناشویی و ... صحبت کنند، اما اینکه در همان شب قرار ساخت یک هواپیما را بگذارند، خیلی منحصر به فرد و البته شگفت انگیز است.
اما یک زوج موفق و مبتکر سبزواری دقیقا این مسیر را طی کرده اند. آزیتا اکبری یزدی و علی انارکی فیروز سالهاست نامشان در حوزه صنعت هواپیماسازی کشور خصوصا هواپیماهای فوق سبک مطرح است و این آشی است که عروس خانم بلندپرواز در همان شب خواستگاری برای آقا داماد خوش همت و با اراده پخت.
آزیتاخانم در آن شب از آرزوی دیرینه اش درباره ساخت هواپیما زیر گوش خواستگار جوان زمزمه کرد و علی آقا هم که شاخ شمشادی در آرزوی داماد شدن بود، طبیعتا نباید جلو عروس خانم کم می آورد و باید هر طور شده دل او را می برد. در نتیجه در پاسخ به عروس خانم ادعایی کرد که در تعیین مسیر زندگی مشترکشان و تبدیل شدنشان به یک زوج مبتکر و هواپیماساز تأثیر به سزایی گذاشت.
روزنامه جام جم قبلا مصاحبه ای مفصل با خانم اکبری انجام داده است، که اکنون اگرچه چند سال از انتشار آن می گذرد، اما هنوز هم خواندن این گزارش از چگونگی آشنایی این زوج موفق با یکدیگر و خاطرات حرکتشان در مسیر این صنعت با اهمیت، جالب توجه و خواندنی است.
زندگی متفاوت یک زن و شوهر هواپیماساز
جام جم سرا- پرواز شاید رویای خیلیها باشد؛ رؤیای آدمهایی که محبوبترین داستان دوران کودکیشان قصه پرواز هواپیمای برادران رایت بوده، اما برای «آزیتا اکبری یزدی» و همسرش «علی انارکی فیروز»، پرواز دیگر رویا نیست.
رویای کودکی آزیتای ۱۰ساله مدتهاست که رنگ واقعیت گرفته است. آرزویی دور که نتیجهاش ساخت یک هواپیمای کانارد خانگی است؛ هواپیمایی که به اسم یک بانوی ایرانی مزین شده است؛ «آزیتا».
این البته پیشنهاد علی انارکی فیروز بوده؛ همسر آزیتا. مهندس هوا و فضایی که دست تقدیر خیلی آگاهانه و حساب شده او را سر راه یکی از علاقمندان خستگی ناپذیر پرواز قرار داده است. نتیجه این ازدواج هم تولد یک دختر زیبا به اسم شکیباست و هم تولد نخستین هواپیمای دونفره کانارد خانگی. هواپیمایی به اسم آزیتا؛ پس از این در فرهنگ اسامی دختران ایرانی مقابل کلمه آزیتا و در کنار معنای نامیرا و جاویدان، نام نخستین هواپیمای کانارد خانگی را هم اضافه کنید. آزیتا حالا نماد این نوع هواپیماها در کشورمان است.
«ابرها مثل تودههای پنبه از کنارت میگذرند!»
این جملهای است که پدر آزیتا ۳۰ سال پیش به زبان آورد. بعد از بازگشت از مأموریت کاریاش به تبریز و سفر با هواپیما. جملهای که به نقطه عطف زندگی او تبدیل شد: «پدرم از سفر برگشته بود و درباره تجربه پروازش در آسمان صحبت میکرد. همان موقع به پرواز علاقه پیدا کردم و تصویر پرواز در آسمان به محبوبترین رویای کودکیام تبدیل شد.»
آزیتا روزهای زیادی از زندگیاش را با این تصویر گذراند تا اینکه از دانشگاه فردوسی مشهد و در رشته شیمی فارغ التحصیل شد: «من و همسرم خیلی سنتی ازدواج کردیم. هر دو متولد سبزوار و همشهری هستیم. ایشان با توجه به شناختی که از خانواده من داشتند به خواستگاریام آمدند. من نمیخواستم سنتی ازدواج کنم کلاً با برنامه خواستگاری که خانواده برایم میچیدند مخالف بودم.»
اما وقتی علی انارکی به خواستگاری آزیتا رفت قضیه کمی عوض شد: «در جلسه خواستگاری وقتی فهمیدم علی هوا و فضا خوانده نظرم کمی تغییر کرد. بعد از چند جلسه گفتوگو به این نتیجه رسیدم که او با خواستگارهای قبلی فرق دارد و یک همراه و شریک زندگی واقعی است که همه جا در کنارت است و تنهایت نمیگذارد.»
شاید تعجب کنید اگر بشنوید که آرزوی دوران کودکی آزیتا حتی در جلسه خواستگاری هم او را رها نکرد: «وقتی فهمیدم علی فارغ التحصیل هوا و فضاست از او پرسیدم میتواند یک هواپیمای دونفره بسازد؟ او هم گفت: من پروژه فارغ التحصیلیام درباره هواپیمای ۵۰ نفره بوده ساخت هواپیمای دونفره که چیزی نیست!»
الوعده وفا
وعدهای که شب خواستگاری از دهان آقای مهندس بیرون آمد، تا مدتها گوشه ذهن آزیتا ماند: «سال دوم ازدواجمان بود که از همسرم پرسیدم پس کی کار ساخت هواپیمایی که قول داده بودی را شروع میکنی؟ همان موقع بود که همسرم فهمید چقدر سؤال من جدی بوده. خوشبختانه خودش هم علاقه و انگیزه انجام این کار را داشت و شروع کردیم به تحقیق درباره تکنیکهای ساخت و طراحی هواپیما.»
البته علاقه شخصی آزیتا با دلایل دیگری هم همراه شد: «سوانح بیشمار رانندگی را همیشه میدیدم و میدانستم که در کشورهای دیگر مردم خیلی راحت از هواپیماهای شخصی استفاده میکنند. از ترافیکهای طولانی جادهای در شهرشان خبری نیست. بنا به این دلایل تصمیم گرفتم که با همسرم همراه شوم و کار ساخت هواپیمای شخصی را شروع کنیم.»
کاری که با توجه به تحریم ایران و دسترسی نداشتن به برخی مواد اولیه سخت و دشوار به نظر میرسید: «از آنجا که همسرم سازه خوانده بود میگفت برای طراحی به تخصصهای دیگر هم نیاز دارم، به همین خاطر دینامیک پرواز و ایرودینامیک را هم یاد گرفت و درباره آنها مطالعه کرد و بعد از دو-سه سال یک هواپیمای دونفره طراحی کرد که هواپیمایی دوباله بود. مثل طرح برادران رایت.
آن موقع بیشتر روی طرح فلز و پارچه فکر میکردیم؛ یعنی لولههای فلزی خیلی سبکی که رویش با پارچه پوشانده میشد اما از آنجا که من رشتهام شیمی بود، دیدم میتوانیم به جای استفاده از فلز و پارچه از کامپوزیت استفاده کنیم. به خاطر همین من هم مدتی روی پلیمر و کامپوزیت کار کردم تا بدنه اصلی هواپیما را با این مواد بسازیم. اینکه میگویم کار ساخت هواپیما را از ۱۰- ۱۲ سال پیش شروع کردیم بیشتر زمانش به مطالعه و تحقیق برای شروع این کار گذشت.»
از هواپیمای شکیبا تا آزیتا
نخستین پرنده این زوج جوان به اسم دخترشان «شکیبا» نام گرفت: «نخستین پرندهای که همسرم طراحی کرد دوباله بود. بعد از آن ما مدل یک دوم این پرنده را ساختیم یعنی با نصف ابعاد واقعی. حدوداً سال ۹۰ بود که این پرنده آماده شد. با رادیو کنترل آن را پرواز دادیم. موقع پرواز استاد دانشگاه شریف هم آنجا حضور داشتند تا این پرواز را ببیند. ایشان خیلی ما را تشویق کردند ولی پیشنهاد دادند که هواپیمای دوباله خیلی مورد استقبال قرار نمیگیرد؛ به همین خاطر طراحی را دوباره عوض کردیم و هواپیما را به صورت یک باله طراحی کردیم. این کار تغییر طراحی یک سال طول کشید.
هواپیمایی که تصمیم گرفتیم بسازیم از نوع کانارد است یعنی بال در قسمت عقب و دم در قسمت جلو قرار گرفته در حالی که در هواپیماهای مسافری بال هواپیما وسط است و دمش عقب.»
بعد از یک سال این زوج جوان کتابچه طراحی هواپیمای خانگیشان را تهیه کرده و تحویل مسئولان دانشگاه شریف دادند: «طرح جدید هم مورد تأیید قرار گرفت. این بار مدل یک چهارم طرح جدید را ساختیم، اتفاقاً نسبت به مدل قبلی پرواز بهتری داشت. بعد رفتیم سراغ اینکه هواپیمای اصلی خودمان را بسازیم. یک سال طول کشید: از ۹۲ تا ۹۳ تا کارگاهی را که برای انجام این کار لازم داشتیم تهیه کنیم. البته وجود کارگاه با توجه به ابعاد هواپیمای واقعی برای ما ضروری بود، همه آن مدلهای یک چهارم و یک دوم قبلی را در خانه خودمان ساخته بودیم یکی از اتاقها را خالی کرده بودیم و در آن کار میکردیم. اما پرنده جدید با ابعاد واقعیاش در خانه جا نمیشد.»
به این ترتیب آبیک قزوین شد محل تولد هواپیمای کانارد آزیتا: «فرودگاه آبیک قزوین مخصوص هواپیماهای شخصی است، در نزدیکی فرودگاه کارگاهمان را درست کردیم. استارت کارمان را هم تیر ماه ۹۳ زدیم و شروع کردیم به ساخت قطعات هواپیما در ابعاد واقعی. از آنجا که دسترسی ما به یکسری مواد اولیه محدود بود، باید از مواد، پارچه و رزین داخلی استفاده میکردیم و چک میکردیم که این مواد استانداردهای لازم را برای پرواز داشته باشند. خوشبتخانه این مواد داخلی نه تنها این استانداردها را داشتند بلکه امتیازهای بالاتری هم آوردند.»
نخستین هواپیمای خانهساز ایران
با کنار رفتن مشکل مواد اولیه، آزیتا و همسرش کار ساخت هواپیما را طبق طرحی که علی انارکی کشیده بود شروع کردند: «ما اول یک بال ساختیم بعد سازهمان را چک کردیم؛ نخستین بال خوب بود اما آن استانداردهایی را که مد نظر همسرم بود نداشت. در یکی از تستها در آخرین لحظه بال شکست. در نتیجه دوباره هزینه کردیم و حتی روش و تکنولوژی ساخت بال را عوض کردیم. این بار بال دوم را که ساختیم نه تنها از قبلی بهتر بود بلکه در حد استانداردهای جهانی بود. بعد از اینکه بال را ساختیم رفتیم دنبال ساخت بدنه و...»
این زوج مبتکر و سختکوش کتابچه طراحی هواپیمایشان را اردیبهشت ماه ۹۳ به سازمان هواپیمایی کشوری تحویل داده بودند که طی جلسهای که در آبان ماه برگزار شد، درحضور اعضای کمیته هوایی از طرحشان دفاع کردند و مورد تشویق قرار گرفتند؛ به این ترتیب طرح آنها به عنوان نخستین هواپیمای خانهساز در ایران انتخاب شد: «تا به امروز حدود ۹۰ درصد کار ساخت هواپیما پیش رفته. بدنه بال دم و ارابه فرود جلو و عقب را آماده کردهایم. فقط مانده مونتاژ نهایی آنها و اینکه موتور را نصب کنیم و... نخستین پرواز را هم نماینده هواپیمای کشوری به علاوه طراح هواپیما یعنی علی خواهد داشت. بعد از ۵۰ ساعت پرواز اولیه باید منتظر تأیید نهایی باشیم.»
انتظاری که برای آنها خیلی شیرین است: «این تأیید درحقیقت امضای آخر پای برگه موفقیت ماست. مخصوصاً وقتی به گذشته نگاه میکنیم و به هزینههایی که صرف کردهایم فکر میکنیم. البته بحث هزینهها همیشه جذاب است. خیلیها وقتی ما را میبینند در مورد هزینههایی که صرف کردیم میپرسند و میگویند نترسیدید از شروع کار؟ ما هم همیشه میگوییم که نباید از هزینهها ترسید. همیشه به همسرم میگویم که وقتی میخواهی یک کار بزرگ را شروع کنی، آن را پله پله و قدم به قدم انجام بده. به این ترتیب راحتتر مسیر را طی میکنی اما اگر از اول آن را بزرگ ببینی رسیدن به آن سختتر میشود.»
هواپیمای خانه ساز آزیتا نخستین هدف برای این زوج جوان است؛ آنها هدفهای بزرگتری در سر دارند: «در تمام کشورهای دنیا سیستمی به نام تاکسی هوایی وجود دارد، هدف بعدی ما ساختن هواپیمای ۵ نفره است، البته برای ساخت این هواپیما باید به صورت تیمی عمل کنیم چون کار سخت و پیچیدهای است.»
آزیتا اکبری و علی انارکی در این راه برگ برندههای زیادی استفاده کردهاند؛ برگ برندههایی که ریشهشان به تربیت خانوادگی آنها میرسد: «من علاقه زیادی به ساختن وسایل مختلف و کارهای دستی داشتم. هر موقع که میخواستم چیزی بسازم از مادرم کمک میگرفتم و مادرم هیچوقت نمیگفت که این چیزی که تو میخواهی بسازی درست شدنی نیست. مثلاً یک بار میخواستم نقاله درست کنم تا وسایل اسباب بازیام را از روی تراس به داخل حیاط برسانم. مادرم همیشه همراهم بود و وسیلههای مورد نیازم را تهیه میکرد. برگ برنده بعدی که همیشه کمکم کرده این است که مادرم هیچوقت اجازه نمیداد از چیزی گله کنیم. همیشه وقتی میگفتیم فلان چیز بد است. میگفت تو برای حل این مشکل میخواهی چه کار بکنی. خوشبختانه پدرو مادر علی هم به او یاد دادهاند که روی پای خودش بایستد و اعتراضی به بد بودن شرایط نکند بلکه به فکر پیدا کردن راه حل باشد. برگ برنده بعدی این است که من و همسرم هیچکدام مدرکگرا نبودیم و بر خلاف عقیده اکثر اطرافیانمان که میگفتند حتماً باید ادامه تحصیل بدهید ما فکر کردیم باید کار را به صورت عملی انجام دهیم.»
یک زوج خلاق و پر انرژی
این زن و شوهر جوان را خیلیها با همین صفتها میشناسند؛ مخصوصاً آدمهایی که از نزدیک با داستان زندگی و فعالیت آنها آشنا هستند. آدمهایی که میدانند برای ساخت یک هواپیمای خانگی در داخل کشورمان چه موانعی وجود دارد و این زن و شوهر چطور این موانع را پشت سر گذاشتهاند؛ حالا شما هم جزو این آدمها هستید. (مینا مولایی/بانو)